محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

بدون عنوان

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به دردونه گل خودم(طاهای من) ای کاش می شد وقتی بهت سلام و صبح بخیر می گم میتونستم روی ماهتو ببینم و ماچت کنم و دستای پر نیازتو بگیرم هرروز که می گذره هرشب که سرمو میزارم رو ی بالشت می گم ای خداشکرت که امروز هم گذشت و طاهای من تو دل مامانش آروم و راحته. طاهای من عزیزدلم نمی دونم چم شده که امروز این همه بی تابت شدم و دارم از دلتنگی و انتظار بی تاب میشم امروز مث دیونه ها لباس هاتو تن عروسکم هام کردم و آهنگ تولد مبارک برات گذاشتم و تجسم یک سالگیت که شبیه بچگی هات بابامهدیت می شی رو کردم و کلی حال کردم از حس مادر بودن همش میترسم همش دلشوره دارم که این انتظار ها بی فایده باشه میترسم موقع زا...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

                                        بنام خالقمون گل نیارید چون خودتون گلید تعریف سمیه را نکنید چون مهدی از قبل ستایش کرده مجلس را گرم کنید چون از خودتونه در ضمن به مهدی دلداری ندیدچون از آب از سرش گذشته ...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام سلام به همه مامان های بی تاب و منظر مث خودم که خیـــــــــــــــــــــــــــلی خیلی دوست دارن بدونن توی شکمشون اون داخل داخل ها چی میگذره ؟ تصمیم گرفتم رشد هفته به هفته  نی نی هامونو براتون بزارم .   ...
26 اسفند 1392

جواب ازمایش بارداری

روزهای اخر پاییز دوروز  به شب یلدا مونده بود حال عجیبی داشتم یه حس شادی توام با ترس و هیجان و سر گیجه مدام یه نفر تو گوشم بهم تبریک می گفت  وقتی به بابا مهدی گفتم کنار لبش یه چاله افتادو  مرخصی گرفت و اومددنبالم و رفتیم آزمایشگاه.یک ساعت زمانی که اونجا نشستیم و منتطر جواب آزمایش بودیم مدام با خودمون فکر میکردیم و مطمئن بودم که تو دلم یه زندگی داره جون میگیره اما چشام به دست دکتر بود تا جواب آزمایشارو بهمون بده تموم این مدت کنار بابایی رو صندلی یا لبام گازگازی می کردم یا دستشویی می رفتم. نفس کشیدنم شمرده شمرده شده بود بابا مهدی خودش سرتاسر هیجان بود اما واسه اینکه منو آروم کنه ازم فیلم می گرفت و به هیجان من می خندید وقتی دک...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

این روزها نوزادی در من در حال متولد شدن است                                               صدای تپش قلبش را میشنوم                                              و انگشتان دستش را که قلقلکم می دهد ...
26 اسفند 1392